استعاره درماني


 

نويسنده: دکتر عنايت ا... شهيدي




 
يک استاد مجرب کُشتي،صاحب فرزند پسري م شود که از ابتداي تولد، تنها يک دست داشت. کودک به طور مادرزادي دست راست نداشت. اگرچه از نظر خيلي ها نداشتن يک دست، مانع بزرگي براي موفقيت هاي آتي محسوب مي شد، اما پدر تصميم گرفت فرزند خود را به گونه اي آموزش دهد که تبديل به قهرمان کُشتي شود؛ بنابراين از سال هاي ابتداي کودکي، اقدام به آموزش او نمود اما فقط يک فن را به او ياد داد. همين طور که کودک بزرگ و بزرگ تر مي شد، آن فن را تمرين مي کرد؛ تا جايي که در اجراي آن، مهارت کامل يافت. در خلال تمرين ها، هر وقت از پدر مي خواست فن جديدي به او ياد دهد، در پاسخ مي شنيد:«تو تنها به همين يک فن نياز داري و بايد آن را خيلي خوب ياد بگيري.» خلاصه کودک با فراگيري آن فن، بزرگ شد و تبديل به جوان قدرتمندي گرديد که البته فقط يک دست داشت. زمان مسابقات جهاني کشتي فرا رسيد و پدر گفت:«اکنون زمان شرکت در مسابقات است.»پسر پاسخ داد:«من تنها يک دست دارم و نمي توانم بر حريفانم که از موهبت هر دو دست برخوردارند، غلبه کنم.»پدر گفت:«تو نسبت به ساير حريفان، يک برتري بزرگ داري، بنابراين با خيال راحت در مسابقات شرکت کن، من فني را به تو آموزش داده ام که موجب پيروزي ات خواهد شد.»جوان در مسابقات شرکت کرد و در کمال شگفتي و تنها با همان يک فن، حريفان را يکي پس از ديگري شکست داد. در پايان، وقتي به مقام قهرماني رسيد، از پدر پرسيد:«من که فقط از يک فن استفاده کردم و تنها يک دست داشتم، چطور توانستم بر حريفان قدَري که فن هاي مختلف را بلد بودند و از هر دو دست شان استفاده مي کردند، غلبه کنم؟» پدر پاسخ داد:«فني که تو به کار بردي، تنها يک بدل داشت و حريفان فقط به يک صورت مي توانستند آن را خنثي کنند. آنان براي خنثي کردن فن، حتماً بايد دست راست تو را مي گرفتند و به سمت خود مي کشيدند و مزيّت تو اين بود که دست راست نداشتي! بنابراين هيچ کس نتوانست فن را خنثي کند و تو در تمامي نبردها پيروز شدي. گاهي چيزي که ما سال ها آن را نقطه ي ضعف خود مي دانستيم، اگر به درستي استفاده شود، مي تواند نقطه ي قوت و برتري مان باشد.»‏
همه ي انسان ها- بزرگ و کوچک- از شنيدن قصه و حکايت لذت مي برند. ما دوست داريم داستان زندگي هاي ديگران را بشنويم و از اتفاقاتي که براي آنان افتاده، پند بگيريم. به طور معمول، بيش ترين درخواست که يک کودک از والدين خود دارد، اين است که:«برام يه قصه بگو!»
در کتاب آسماني «قرآن کريم»، براي انتقال مفاهيم اخلاقي، به کرّات از قصه و حکايت استفاده شده است. به نظر مي رسد خداوند حکيم، قصه را مؤثرترين روش آموزش مي داند. در ادبيات پُربار فارسي نيز موارد زيادي از کاربرد استادانه ي استعاره، حکايت، لطيفه و قصه ديده مي شود. کليله و دمنه، هزار و يک شب، منظومه ي موش و گربه، مثنوي معنوي، گلستان سعدي و... از آن جمله اند.
همه ي ما براي يادگيري روش ها و مهارت هاي صحيح زندگي و اجتناب از ارتکاب اشتباه ها، نيازمند آموزش و نصيحت هستيم. اما اغلب مردم، شنيدن نصيحت ها و توصيه هاي مستقيم را دوست ندارند. با دريافت غيرمستقيم پند و اندرز، مقاومت هايي که معمولاً هنگام شنيدن نصيحت در فرد فعال مي گردد، کنار گذاشته شده و شخص، آن ها را بدون مقاومت و به راحتي مي پذيرد؛ بنابراين بهترين راه انتقال مفاهيم، بيان غيرمستقيم آن ها در استعاره، حکايت و داستان است:

بهتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آيد در حديث ديگران

استعاره ‏‎(Metaphor)‎‏ در لغت به معني عاريه گرفتن است و منظور، استفاده از وجه تشابه دو کلمه يا دو موضوع براي بيان مفهوم مورد نظر است. براي نمونه، وقتي به کسي مي گوييم:«سنگدل»، مي دانيم دِل نمي تواند از جنس سنگ باشد اما نامهرباني و انعطاف ناپذيري قلب او را به سنگ تشبيه کرده ايم و يا زماني که مي گوييم:«دل مادر، درياي عطوفت و مهرباني ست.» عظمت و فراواني مهر مادري را به بزرگي دريا تشبيه نموده ايم. اين ها نمونه هايي از استعاراتي ست که در گفت و گوهاي روزمره به کرات استفاده مي شوند.
حکايت ‏‎(Parable)‎، داستان کوتاهي ست که در آن، موضوعات اخلاقي و اجتماعي، با ظرافت و دقت بيان شده؛ مانند حکايات نقض و زيبايي که در «گلستان سعدي» مي خوانيم.
قصه ‏‎(Tale)‎‏ نيز اين امکان را مي دهد که با جزئيات کامل، ماجراهايي را تبيين و تشريح نمايم.‏
استفاده از استعاره، حکايت و قصه، از مؤثرترين روش هاي روان درماني و هيپنوتراپي ست.«دکتر ميلتون اريکسون»، هيپنوتراپيست برجسته، به کرات و با استادي تمام، از بيان قصه در جريان هيپنوتراپي بهره مي جست. وقتي فردي در حالت هيپنوتيزمي قرار مي گيرد، سه ويژگي از خود نشان مي دهد: تمرکز، کاهش آگاهي محيطي و تلقين پذيري؛ بنابراين زماني که فرد در حالت هيپنوتيزمي قرار دارد، تمرکزش بر مطالب دريافتي، بيش تر مي شود و محيط اطراف، کم تر توجه او را جلب مي کند و در نتيجه نمي تواند موجب پرت شدن حواس اش شود. از سوي ديگر، سوژه ي هيپنوتيزم شده، مطالب دريافتي را بدون مقاومت ها و انتقادهاي معمول مي پذيرد. در واقع در حالت هيپنوتيزمي، مطالب دريافتي در لايه هاي عميق ذهن، ثبت، ضبط و حک مي شود. همين ويژگي هاست که هيپنوتيزم را به يکي از مؤثرترين ابزارها در روان درماني تبديل کرده است.‏
 

چرا قصه درماني تحت هيپنوتيزم، تا آن حد مؤثر است؟
 

داستان ها چنان چه خوب طراحي و بيان شوند، مي توانند سوژه را کاملاً مجذوب خود نمايند؛ بنابراين ضمن عميق تر نمودن خلسه ي هيپنوتيزمي، با ايجاد تمرکز بالا، به درک کامل موضوع نيز کمک مي کنند.
فرد با شنيدن يک داستان، به طور خودکار، ارتباطي بين ماجراي آن و زندگي خويش برقرار مي کند و نکته ي مهم و اصلي حکايت را براساس زندگي خصوصي خود دريافت مي نمايد.
داستان مي تواند ديدگاه جديدي در فرد ايجاد کند، عقايد نو و کارآمد را در ذهن او بکارد و راه هاي مختلف حل مشکل را نشان دهد.
استعارات و حکايات، توانايي هاي فرد را به او يادآوري مي کنند و موجب افزايش اعتماد به نفس اش مي شوند.
به دليل غيرمستقيم بودن انتقال مفاهيم، مقاومت هاي خودآگاه و ناخودآگاهِ سوژه فعال نمي شوند و مطالب بدون نقد موشکافانه و فارغ از سوگيري ها و خطاهاي شناختي، در عميق ترين لايه هاي ذهن پذيرفته مي شوند.
با توجه به گستردگي مفاهيم در استعارات و حکايات، هر فردي به فراخور موقعيت و مسأله ي خويش، بردشت خاص خود را خواهد داشت.
استعارات و قصه ها را مي توان از بين داستان هاي موجود در ادبيات، انتخاب و يا آن ها را به فراخور نياز سوژه طراحي نمود. يک درمانگر مجرب، قادر است با طراحي و ارائه ي صحيح يک استعاره يا داستان، مفاهيم درماني لازم را در اعماق ذهن سوژه جايگزين نمايد و تغييرهاي مثبت و پايداري در ساختار فکري او ايجاد کند. اين روش بسيار مؤثر درماني، در هر دو گروه کودکان و بزرگ سالان، متناسب با نيازهاي شان، قابل استفاده است.‏

منبع: نشريه شادکامي- شماره 76